به صدای بغض،پاییز رنگ رخ پریده و باران سیاه شب،دل من حرفها برای گفتن دارد.دلی که سر و سامان باخته است پی عشق.
باران دلم نشست که هیچ،تمام خاطراتم خیس شدند تا شب باشد و من و چشم ترم.چرا صدایی پاسخ فریاد درماندگی دلم نیست؟! کمک!...کمک!...
تقديم به همه ي دوستان محترم...برچسب : نویسنده : jalayer1390o بازدید : 300